آزمون عشق ...

مردی به نام استیو ، برای انجام مصاحبه حضوری شغلی که صدها


متقاضی داشت به شرکتی رفت.


مدیر شرکت ، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوی استیو و از او خواست


برای استخدام، تنها به یک سوال پاسخ بدهد

 

سوال این بود ...


شما در یک شب بسیار سرد و طوفانى ، در جاده اى خلوت


رانندگى می کنید ،


ناگهان متوجه می شوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس ،


به انتظار رسیدن اتوبوس ، این پا و آن پا می کنند


و در آن باد و باران و طوفان چشم به راه کمک هستند...


یکى از آن ها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زودتر کمکى


به او نشود ممکن است همان جا در ایستگاه اتوبوس


غزل خداحافظى را بخواند.


دومین نفر، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار


شما را از مرگ نجات داده است



و



نفر سوم، عشق شماست ! 


اما خودروی شما فقط یک جاى خالى دارد ... 


شما از میان این سه نفر کدام یک را سوار مى کنید؟


پیرزن بیمار ...؟...


دوست صمیمی ...؟... 


یا


عشقتون رو . . . ؟ . . .


جوابى که استیو نوشت باعث شد از میان صدها متقاضى ، به استخدام


شرکت در آید .


پاسخ این بود:


من سوئیچ ماشینم را می دهم


به آن دوست صمیمی ام تا پیر زن بیمار را به بیمارستان برساند،


و


با عشقم در ایستگاه اتوبوس می مانم تا شاید اتوبوس از راه برسد ....

قصه ...

*س*.*ل*..*ا*...*م* 


قصه ی جدید من . . . 

خیلی قشنگه از دست ندید 
واژه ها ناتوان بودند ، بر نام نهادن این قصه ... 
جای اسمش ( ) خالی ! 

__________________________________________________

یکی بود خدا بود ... 

در زمانی ک عشق بود و ما نبودیم ! 
در سرزمینی ک عشق بود و عاشق ! 
آسمان خانه ی عشق بود.
آسمان سالها زمینی بود ک عشق در آن جریان داشت ! 
عشقی جاودان ... 
زمانی ک فقط آسمان بود ... 
زمانی ک عشق بود ... 
زمانی ک خدا گم نشده بود ... 
خورشید و ماه بود و عشق ، این دو عاشق بودند البته واقعی ! 
گرمای این عشق آسمان را فرا گرفته بود . 
و همه جا روشن بود . 
زمانی ک ستاره ای نبود ... 
ماه و خورشید در آغوش هم بودند . . . 
... 
شب نبود و تاریکی و تنهایی ! 
حاصل عشق ماه و خورشید چهار فرزند بود : 
با نامهای 
نور ، سفید ، زیبا ، 
نام فرزند آخر تاریکی بود 
از همان کودکی تشنه ی ظلمت بود و شب ! 
سالها گذشت 
و 
تاریکی و نور با هم ازدواج کردند ،
حاصل آن دو فرزند ب نام شب و روز بود ... 
زیبا و سفید با هم ازدواج کردند و صاحب دو فرزند ب نام زشت و سیاه شدند 
زشت ، زشت نبود ! شد 
شب تشنه ی قدرت بود ، این شد ک همه جا را غالب شد و فرزندانش ک ستاره بودند ، را در خود جای داد و دستور داد ک ماه را از خورشید جدا کنند ، 
روز ک تمام وجودش از عشق بود در مقابل شب ایستاد و خورشید را در خود جای داد ، 
اما ... 
وصال خورشید و ماه جام جدایی نوشید . . . 
سالها گذشت و زمین پدید آمد ، آسمان عصاره ای از عشق ناب ماه و خورشید را ب پاس احترام ب زمین هدیه داد ، 
و اما 
آسمان بود ک بر این جدایی اشک میریخت اشک آسمان بر زمین باران شد و مرهمی برای دل عشاق ابر حجابی بود برای آغوش ماه و خورشید ک ب واسطه ی عشق در آسمان گرد هم جمع میشدند و میباریدند باران را . . . 
و باز هم گذشت زمان را میگویم ک هیچ وقت نمیماند و همیشه میگذرد ... 
شب و روز عاشق هم شدند ! 
و با هم از دواج کردند ! 
و سپس شب ب واسطه ی ذاتش عشق روز را کشت ، 
حاصل ازدواج شب و روز دو فرزند بود ب نام طلوع ، غروب . . . 
شب دستور داد ک تا آسمان هست و زمین خورشید و ماه را از هم جدا کنند ! 
ستاره ها ک ب ماه چشم دوخته بودند و چشمک زنان ماه رو خیره میشدند! 
اما وفا بود 
و ماه وفا دار بود . . . 
حال
سالهاست ک خورشید ب شوق غروب طلوع میکند و ماه ب شوق طلوع غروب میکند ... . 



پ ا ی ا ن . . . 


نویسنده : مهدی

...

کنون که در وادی خرابات ، 

همچون گم شدگان ب بیابان ناپیدایان غوطه ورم . !
و 
یا اینکه همچون پرستویان کوچ داده شده از آشیانه ، 
و 
پاسبان شهاب سنگهای حیران به آسمانها ، 
و 
نیز در گونه ی دیگر چون گم شدگان به پهنه ی اقیانوس ها 
، 
هر لحظه در اثر جریان پر طلاتم و خروشان 
،
گویی پنجه سرکشی و طغیان به سویم 
، 
چون مسیری بی رحم و گرسنه که جز شقاوت حرفه ای دیگر ندارد ! 
خود را نشسته بر دیار حوادث ناپیدا !
و 
مستقر شده به زیر هستی های وافر از نیستی ها !
ب غنیمت تمام نگاه ایام ...
ب صورتی مصور مشاهده میکنم . . . ! 
راستی ک قانون یزدان کی به اجرا در می آید 
و 
تخت الأمرا کی بر تخت 
و 
سریر قدرت جلوس می نمایند 
و 
میزان ،'عدل' کی خواهد دید تا 
مظلومان وافر ب زمین 
از مظلومیت خود رهایی یابند 
تا 
در گوشه ای از این دیار پناهگاهی 
در اوج 
بی پناهی بیابند 

*

مهدی (A@V) * 

سلام بر تشنه لبان ...

محرم فصل تفکر است




ایام تسلیت



...

س.ل..ا...م

سلام ب همه ی دوستای گلم امیدوارم ک حالتون خوب باشه ی مدت 

نبودم ب خاطر نبودنم معذرت می خوام اما شما بودید         

( ب+یادم )

ب خاطر بودنتون تشکر میکنم

ازتون همتون ممنونم ...

وای نمیدونید وقتی نظراتتون رو دیدم چقد خوشحال شدم ...



2و3تتون دارم متفاوت


باید بگم :



فراموش کردنتون جیگر میخواد ک من ندارم




...


خیلی دلم میخواد از گربه ای ک وسط خیابون ماشین بهش زد و له شد بپرسم


آخه اون طرف خیابون چی داشت ک این طرفش نداشت... .... ...

و عشق ...

نانوا هم جوش شیرین می زند بیچاره فرهاد

سال نو مبارک

خدایا

 

 

 

خیلیا دلمو شکستن

 

امشب بیا با هم بریم سراغشون

 

من نشونت میدم

 

تو ببخششون

 

. . .

 

 

 

عیدتون مبارک

شرح عشق ...

معادله ریاضی ازدواج

 

 

 

۱+۱=۲

 

 

 

 

 

 

معادله ریاضی عشق

 

 

 

 

۱+۱=۱

 

 

 

 

 

 

معادله ریاضی دوستی

 

 

 

۱=۱

 

 

 

 

 

 

 

توبه کردم

که دگر باده پرستی نکنم

نخورم می

نگشم اربده

مستی نکنم

مست بودم که چنین توبه ز مستی کردم

عهد بستم که دگر توبه ز مستی نکنم

یارب

اگر یار ساقی شود

می بدهد

من

چه کنم

 

 

 

 

عشق یعنی گذشتن از من برای ما عاشق واقعی کسیه که به خاطر

 

 عشقش از خودش بگذره عاشق واقعی کسیه که قبل از اینکه عاشق

 

بشه عاشق باشه

 

 

و

 

عشق یعنی وفا

 

 

یعنی صداقت

 

 

عاشقای واقعی در وادی عشق غرورشون رو گردن زدن

 

 

عشق یعنی

 

 

 

من + تو = ما

 

 

 

 

 

بعضی ها رشوه میخواهند

رفتگران عیدی

رهگذران سکوت

شاپرکان گل

دریغا عشق

 

من از زندگی تو هوات خستم...ازت خستمو باز وابستم

من از زندگی تو هوات خستم


ازت خستمو باز وابستم

 

 نگو ما کجاییم ک شب بین ماست

 

خودم هم نمیدونم ک اینجا کجاست


بیا با هوای دلم سر نکن


بهت راست میگم تو باور نکن


از این فاصله سهممو کم نکن


بهت خیره میشم نگاهم نکن


تو رنجیدی و دل ندادم بری


 خودم رو فراموش کردم تو یادم بری

 

تو یادم بری زندگیم سرد شه

 

یه روز قلب من اسیر مرگ شه


ولی هر شب از خواب من رد شدی


ب هر راهی رفتم تو مقصد شدی


درست لحظه ای ک ازت میبرم


تحمل ندارم شکست میخورم


نمیشه تو این خونه پنهون بشم

 

بهم سخت میگیری آسون بشم


اگه پای من جاده رو برنگشت


فراموش نکن بین ما چی گذشت

 

 

. . .

بدون شرح ...

لیوان چای روی میز در انتظار یک بوسه است نه تو می ایی و نه او

 

گرم می ماند چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است . . .

   

جواب بدید؟

  

لب پرتگاه دو نفر قرار دارن تو فقط میتونی یکیشون رو نجات بدی

 

 

 یکی که خیلی دوسش داری

و

یکی که خیلی دوستت داره

 

کدومشون رو نجات میدی...

محرم...

    امام حسین ( ع ) را منتظرانش کشتند ...

 

                       یا  حسین   ع

 

 

بانوی دو عالم فاطمه جان

 

 

 

شرمنده از اینکه تو بی حسین شدی تا ما حسینی شویم شرمگین تر از

 

 

     این ُ تو بی حسین شدی اما ما هنوز حسینی نشدیم...

 

 

                         یا  حسین   ع

 

 

      راه را تا کربلا نه تا خدا هموار کرد اینکه ما در راه باشیم انتظار زینب است

بدون شرح . . .

                                          تو به من می خندیدی

                                            و نمی دانستی 

                                 من با چه زحمت

                                       از بالاترین شاخه ی درخت 

                                                              سیب را برایت چیدم ...

..._-*-__-*-__¤|`_قصه_`|¤_ _-*-__-*-_...

یکی بود یکی نبود

غیر از خدای مهربون هیچکی نبود :

 


دو تا عاشق بودن ` البته واقعی ` . . . اسم یکیشون

 

 

پاییز بود و اسم اون یکی بهار ... ! ...

 

 

پاییز و بهار خیلی همدیگه رو دوست داشتن . . . 

 

 

فاصله پاییز و بهار رو از هم جدا کرده بود اما پاییز

 

 

و بهار ب هم متصل بودن . . . پاییز و بهار زیبا

 

 

بودن اما از هم دور . . . این شد که تصمیم گرفتن ک

 

 

به هم برسن ... فاصله بهشون گفت ک رسیدنتون ب

 

 

هم ب قیمت از دست دادن زیباییتون!

 

 

پاییز و بهار ب خاطر ما شدن از خودشون گذشتن...

 

 

هر دو رهسپار سفر شدن بهار حرکت کرد و شد

 

 

تابستون ک ب پاییز برسه . . . غافل از اینکه پاییز

 

 

برا رسیدن ب بهار کفن سفید تنش کرد

 

 

و شد زمستون                      . . .

عاشقتم البته واقعی...

کیه که آخر دیوونگیه واسه چشات

 

کیه جز من که میمیره واسه لحن خنده هات

 

کی برات قصه میگه شبا که خوابت نمیره

 

کیه پا به پات میاد وقتی که بارون میگیره

 

کیه وقتی تشنته تو ابرا بلوا میکنه

 

اگه یه جرعه بخوای کویر رو دریا میکنه

 

یه شبه موی تو رو به صد تا مهتاب نمیده

 

خودش میسوزه ولی تن به سایه و آب نمیده

 

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم

 

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی که یادت میفتم

 

هنوزم میای به خوابم تو شبای پر ستاره

 

هنوزم میگم خدایا کی میاد پیشم دوباره

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

من از انتهای جنون آمدم ...

             شب است و سکوت است و ماه است و من  فقان و غم و اشک و آه است و من

                   شب و خلوت و بغض نشکفته ام شب و مثنوی های ناگفته ام

                    شب و ماندن استخوان در گلو  شب و های های غریبانه ام

                     من امشب خبر میکنم درد را که آتش زند این دل سرد را

                      بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من

تو گناهی نداری اگه من عاشقت شدم...

تو گناهی نداری اگه من عاشقت شدم 

 

اگه که دوست دارم تو رو این روزا بیشتر از خودم 

 

تو گناهی نداری اگه همش دلواپسم

 

وقتی که اسم تو میاد بریده میشه نفسم 

 

اگه میخوام با تو باشم اگر که آروم ندارم

 

نمی تونم گناهشو پای دل تو بزارم

 

تو بی گناهی عزیزم تقصیر این دل منه 

 

که داره با سادگی هاش آتیش به جونم میزنه

 

گناه تو نبود و نیست اگر که دل به تو دادم 

 

اگر که جز تو کسی رو توی دلم راه ندادم 

 

تقصیر این دل منه که گریه هامو می بینی

 

به پای تو می افتم و غرور من رو میشکونی

 

من از تو دلگیر نمیشم اگه تو دوسم نداری 

 

می دونی که عاشقتم نکنه تنهام بزاری 

 

اگه واسه خاطر تو دنیا رو بر هم می ریزم 

 

گناه این دل منه باید که این جور بسوزم

بدون شرح...

    نکاتی بسیار قابل تامل درباره فقـــــــــــــــــــر

 

 

 


فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای

مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای

آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری

بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش

نداشته باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی

دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر

بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست ب

هت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون

خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و

تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه...

من + تو  = ما

این منم که از تو میخوام همیشه پیشم بمونی

  
توی دنیا تو رو دارم میدونم که خوب میدونی

 
میدونستم عاشق ترینی واسه این دل به تو دادم

 
اگه می بینی می خندم تو بهونمی که شادم  


اگه رفتی و شنیدی من هنوز زنده هستم

 
باورت نشه یه وقتی دل به یه غریبه بستم

 
آخه با یاد تو زندم آخه با یاد تو شادم

 
اینو من همیشه گفتم واسه این دل به تو دادم

 
اگه حرف از رفتنت شد فکر نکن که ناامیدم

 
فکر نکن همنفس من خواب رفتنت رو دیدم

 
واسه این بود که بدونی حتی با یادت میمونم

 
واست این ترانه های  ای که بی تو  رو میخونم

 
این منم که با حضورت تو شبای بی قراری

 
اونجا که همیشه میخوای سر رو شونه هام بذاری

 
از خدا میخوام که دیگه حرفی از رفتن نباشه

 

 هر چی عشق پاکه اینجا تو قلب من و تو جاشه 

 

 

میخوام از خدا اینو که اگه اون بخواد که باشیم

 

 

 

 من و تو آره من و تو واسه همیشه ما شیم

عاشق واقعی               ...

             در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

                  

                   شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

ع ش ق

                                             پنجره زیباست اگر بگذارند

                                    چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

                                       من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

                                     عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند